چون حوزه محصول پیچیدگیهای زیادی داره و در بسترهای مختلفی کاربرد داره و چون مدام باید تصمیمهای متفاوتی بگیریم و لزوما اینطور هم نیست که چون فلان ابزار یا فلان مدل یا فلان شخص یک چیزی گفته پس ماهم باید فلان جور عمل کنیم، ما باید یاد بگیریم توی شرایط مختلف و بسترهای مختلف خودمون هم فکر کنیم و بر اساس منابع بهترین تصمیم رو بگیریم.
از طرفی ما یاد گرفتیم همیشه کلی دیتا جمع کنیم و بر اساس دیتاهای زیاد تصمیم بگیریم. اما در واقعیت دیتای زیاد خیلی به کار ما نمیاد و ممکنه ذهن مارو پراکنده کنه و ما بیشتر گیج بشیم. در این موقعیتها ما به تفکری نیاز داریم که بتونیم دیتاهارو غربال کنیم و دیتاهای کاربردیتر رو پیدا کنیم و منطق قوی تری داشته باشیم.
یکی از راههایی که خیلی خوب به ما کمک میکنه تصمیمات درست بگیریم و دیتاهارو غربال کنیم، تفکر نقادانه هست.
(مواردی که در زیر میخوانید خلاصهای از کتاب راهنمای تفکر نقادانه از انتشارات مینوی خرد است.)
برای ساخت یک الگو مناسب ذهنی در مورد تفکر نقادانه ۱۰ نوع سوال به ما کمک میکنن.
سوال اول: اولین سوال هر بحث اینه که بپرسیم مساله چیه و نتیجه چیه؟
ما خیلی اوقات توی صحبت هایی که داریم، پراکنده صحبت میکنیم و از این بحث به یک بحث دیگه میریم و از آخر هم نتیجه درستی نمیگیریم. چرا؟ چون نمیدونیم مساله چیه و نتیجه قراره چی باشه.
مسئله یعنی اون سوال یا اختلاف نظری که داریم در موردش حرف میزنیم.
و نتیجه هم یعنی اون پیامی که قراره ما یا طرف مقابل بپذیریم.
پس اولین کار اینه که مشخص کنیم مساله چیه و نتیجه چیه؟
سوال دوم: دلایل نتیجه چی هستن؟
در دومین مرحله باید دلایل نتیجه رو بررسی کنیم. در واقع اون منطق پشت حرف رو بررسی کنیم. ببینیم چه استدلالی پشت نتیجه قرار گرفته.
بیاین یک مثال بزنیم: جلسات دیلی هر روز باید سر زمان مشخصی شکل بگیرد، حضور اعضای تیم در این جلسات کوتاه کمک می کند که بتوانیم کارهای همان روز را چک کرده و از برداشت های اشتباه و رفتن در مسیر های اشتباه جلوگیری کنیم.
مساله چیه؟ آیا باید جلسات دیلی هرروز سر زمان مشخص انجام شود؟
نتیجه؟ بله باید انجام شود.
چرا(دلایل نتیجه)؟ چون این جلسات کوتاه کمک می کند که بتوانیم کارهای همان روز را چک کرده و از برداشت های اشتباه و رفتن در مسیر های اشتباه جلوگیری کنیم.
سوال سوم: کدام واژهها و عبارات مبهماند؟
ما میتونیم با پرسیدن سوالهایی ابهام رو برطرف کنیم و به درک درستتر و عمیقتر مساله برسیم.
سوال هایی که از معانی مختلف عبارات یا واژهها، منظور دقیق گوینده رو برای ما شفاف کنه.
سوال چهارم: ارزشها و فرضها چی هستن؟
منظور از ارزشهای پیشفرض، اون فرض هایی هست که به صورت آشکار در استدلال بیان نشده ولی استدلال بر اون استوار است.
در واقع توی این مورد یک ارزش دارای اهمیت بیشتری نسبت به یک ارزش دیگه شمرده میشه.
یک مثال: مدیران محصول باید اجازه دهند که طراحان هر جور که می خواهند طرح خود را خلق کنند، یک طراحی خوب نشات گرفته از خلاقیت است و محدود کردن طراحان به بازه زمانی مشخص خلاقیت آن ها را از بین می برد و آن ها نمی توانند طرح های متفاوت و جذابی را برای محصول خلق کنند.
در این مثال خلاقیت دارای ارزش بیشتری نسبت به زمان خروجی در نظر گرفته شده.
البته همه ارزش ها درست هستن ولی ما باید بتونیم بین ارزش ها اولویت بندی کنیم.
و فرضهای توصیفی عقاید بیان نشدهای هستن درباره اینکه جهان چگونه بوده، چگونه هست و چگونه خواهد بود.
مثال: شما با کار کردن در شرکت دیجیکالا رشد فوقالعاده ای خواهید داشت. من ۵ سال پیش در بخش طراحی همه چیز یاد گرفتم.
در واقع توی این مثال یک المان ثابت نگه داشته شده و میگه جهان اینطور بوده، هست و خواهد بود. در صورتی که این گفته در مورد بخش طراحی اونم توی ۵ سال پیش درست بوده. از کجا معلوم توی تیم فنی هم اینطور بوده؟
سوال پنجم: آیا در استدلال خطایی وجود ندارد؟
توی سوال در مورد وجود استدلال صحبت کردیم اما توی این سوال در مورد درست بودن استدلال صحبت میکنیم. خیلی اوقات استدلالهایی که برای نتیجه میاریم درست نیستن و بر اساس فرضهای اشتباه شکل گرفتن. یا خیلی اوقات دارم یک جزء رو به کل تعمیم میدیم. یا اصطلاحا توی سراشیبی قرار میگیریم و حرف هایی رو میزنیم که ربطی به موضوع اصلی ندارن.
همیشه باید در مورد استدلالی که برای نتیجه آورده میشه بیشتر فکر کنیم.
سوال ششم: شواهد چقدر محکم اند؟
ما عموما برای حرفهایی که میزنیم یا دلایلی که به کار میبریم از یکسری شواهد استفاده میکنیم. ولی همیشه این شواهد درست نیستن و باید با دقت باهاشون مواجه بشیم.
۱- یک شاهد برای حرف ها تجربه شخصی هست.
ولی آیا اون اون تجربه شخصی جای دیگه هم برقرار هست؟ یا چقدر شرایط اون ادم با بقیه ادم ها منطبق هست؟
۲- یک شاهد دیگه استناد به مراجع هست.
ولی آیا اون مرجع خودش ذینفع نیست؟ یا توی چه شرایطی اون حرف رو زده؟
۳- شاهد دیگه تمثیل ها هستن
ولی آیا اون مثال واقعا با مساله مطابقت داره؟ یا وجههای تمایزشون بیشتر از وجههای شباهتشون نیست؟
۴- و یک شاهد دیگه هم تحقیقات علمی هست.
که در مورد تحقیقات علمی باید بدونیم:
- تحقیقات علمی کیفیت های متفاوتی دارن
- خیلی اوقات تحقیقات علمی همدیگه رو نقض میکنن
- خیلی اوقات ممکنه نویسنده یا گوینده ادعاهای مبتنی بر تحقیقات علمی رو تحریف یا ساده کنه
- و واقعیات بدست آمده از تحقیقات علمی به خصوص ادعای راجع به رفتارهای انسان با گذشت زمان تغییر میکنه
زیر سوال بردن این ۴ مورد به این معنا نیست که همیشه میشه یا باید استناد به یک شاهد رو زیر سوال برد. بلکه به این معناست که میشه شواهد رو هم نقد کرد.
سوال هفتم: علت دیگهای هم وجود دارد؟
ما توی علت ها همیشه باید ببینیم علت گفته شده تنها علت نتیجه هست یا علت های دیگهای هم وجود دارن؟
فکر کردن و سوال پرسیدن در مورد علتهای همزمان احتمالی دیگه مارو به کشف علت اصلی و گرفتن نتیجه درست کمک میکنه
مثال: در فروشگاه اینترنتی فلان بازدید فروش در بهمن و اسفند 5 برابر شده است، همش به خاطر طراحی وبسایت جدید و زحمت های فراوان تیم محصول است.
توی این گفته شاید علت های دیگهای هم برای فروش بیشتر وجود داشته باشن، مثلا ممکنه هر سال در بهمن و اسفند به خاطر نزدیک بودن به سال نو فروش چند برابر میشه.
سوال هشتم: آیا آمارهای داده شده فریبنده نیستن؟
ممکنه آمارهایی که دادهمیشن فریبنده باشن. به این معنا که ممکنه دادههایی در آمار وجود داشته باشن که نتیجه رو خراب کنن.
در برخورد با آمارها باید به اعداد و نتیجه اعلام شده توجه کنیم.
مثال: یکی از راه های زود پولدار شدن این است که اینفلوئنسر حرفه ای اینستاگرام شوید.فقط در سال 1399 میانگین درآمد ماهانه اینفلوئنسرهای حرفه ای بیش از یک میلیارد تومان بوده است.
در صورتی که شاید فقط چند نفر بالای لیست باشن که درامد چند میلیاردی دارن و دارن میانگین رو غیرواقعی میکنن.
سوال نهم: چه اطلاعات مهمی بیان نشده؟
اینکه دقت کنیم چه دادههایی بیان نشده یا چه اطلاعاتی جا افتاده به ما کمک میکنه فریب نخوریم و به انحراف کشیده نشیم.
در واقع ما توی این سوال میخوایم کل دادههارو در کنار هم بررسی کنیم و صرفا از یکسری دادههای کوچک شده نتیجه گیری نکنیم.
سوال دهم: چه نتیجه معقول دیگری میتوتن گرفت؟
خیلی اوقات یک مسالهای داریم، دلایلی هم براش داریم و یک نتیجهای هم داریم میگیریم. همه این فرایند درسته ولی آیا میشه نتایج دیگهای هم گرفت؟
برای این کار میتونیم از روش مشروط سازی استفاده کنیم:
- مثلا بپرسیم این نتیجه و مدعا چه وقت صحیح است؟
- یا این نتیجه و مدعا در کجا صحیح است؟
- یا این نتیجه و مدعا چرا یا برای چه هدفی صحیح است؟
در واقع یک مسئله میتونه نتایج مختلفی داشته باشه وقتی که ما شرط های مختلفی داشته بشیم. ما میتونیم با شرطی سازی، نتایج و حرف ها و تصمیمات دقیق تری بزنیم و بگیریم. این میتونه خیلی به ما کمک کنه چون ما ذینفعان و تیم های متفاوتی داریم و اینها حرف های درست اما متفاوتی میزنن. ولی میشه با شرطی سازی اسکوپ حرف رو کوچیک کرد و به نتایج بهتری رسید.
نکته مهم: ما توی تفکر نقادانه نمیخوایم بگیم چه حرفی اشتباهه یا درست بودن یک حرف رو زیر سوال ببریم. شاید خیلی از حرفها و استدلالها درست باشن. بلکه ما توی تفکر نقادانه میایم نقد میکنیم و به چالش میکشیم که حرف های دقیق تری بزنیم. حرف هایی بزنیم که اشتباهاتشون کمتر باشه و بتونیم بهتر تحلیل و بررسی کنیم.
خوبه که یک جمع بندی کلی از کل موارد داشته باشیم
۱- همیشه بدونیم مساله چیه و نتیجه چیه؟
۲- چه دلیلی برای نتیجه داریم؟
۳- ابهامات توی صحبت هارو شفاف تر کنیم.
۴- ببینیم آدمها توی صحبت هاشون چه فرض های ارزشی قویای توی ناخودآگاهشون هست
فرض های توصیفی رو بهتر بشناسیم. جهان چگونه بوده هست و خواهد بود
۵- خطاهای احتمالی در استدلال رو چک کنیم
۶- ببینیم چه شواهدی به کار برده شده.
۷- در مورد علت ها بیشتر بفهمیم و بدونیم. آیا برای یک موضوع فقط یک علت وجود داشته با علت های اصلی دیگهای هم بودن؟
۸- آیا آمار فریبنده نیست؟ آیا دادههای اولیه داده شده نمیتونست کامل تر بیان بشه؟
۹- ببینیم چه اطلاعاتی بیان نشده و چه بخش هایی هنوز شفاف نشدن تا با کمک اونها بتونیم فهم دقیقتر پیدا کنیم؟
۱۰- با شرطی سازی چه نتایج بهتری میتونیم بگیریم.
دیدگاهتان را بنویسید